دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

سلام روزانه

هر روز یک مطلب بنویس، حتی اگر چیزی برای گفتن و نوشتن نداری، باز هم بنویس، حتی اگر شده فقط یک سلام

نوشتن روزانه باعث می شود خلاقیت ات رشد کند و کم کم ایده ها و مطالب برای نوشتن خودشان را به تو نشان دهند.

پس سلام …

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

عکسم رو در فضای مجازی بذارم یا نه!؟

نمی دونم چرا دوست ندارم تصویری ازم توی اینترنت باشه. خیلی وقت ها برام سواله که چطور دیگران به سادگی عکس هاشون رو توی شبکه های اجتماعی قرار میدن.

شاید چون مهندسی نرم افزار خوندم و می دونم به محض اینکه عکسی رو توی اینترنت بذاری، دیگه حذف کردنش غیرممکن هست، توی انتشار تصاویر خیلی سخت گیر هستم.

شاید بگید پیج، سایت یا هر کجای دیگه که عکس رو منتشر کردم، مال خودم هست و هر وقت که بخوام می تونم پاکش کنم. اما واقعا اینطوری نیست.

ممکنه عکس رو پاک کنید، اما اطمینان دارید که فرد دیگه ای اون عکس رو دانلود نکرده؟ و …

اما یدونه عکس که اونقدرها مهم نیست! هست!؟

هم هست و هم نیست! شایدم مشکل قضاوت شدن باشه. نظرتون رو برام بنویسید تا باهم دیگه به جواب درست برسیم.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

به خلوت من خوش آمدید

بعد از یکسال دوباره سلام!

اومدم بگم اینجا رو دوست دارم. خیلی بهش سر نزدم ولی همیشه مواظب بودم که سایت آنلاین و در دسترس باشه.

اینجا برای من یه گوشه ی دنج و خلوت هست که کمک می کنه با خودم تنها باشم و خلوت کنم.

دوست من، تویی که با خوندن این مطالب شریک خلوتم شدی، تو هم برای خودت یه جای خلوت درست کن و از نوشتن لذت ببر، و اگر دوست داشتی، آدرس خلوتت رو برام بنویس تا منم مهمون خلوت هات باشم.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

تجربه تربیت فرزند؛ اجازه بدیم بچه ها کودکی کنند!

نمی دانم بچه دارید یا نه؟ ولی تا حالا فکر کردید که چطور می خواهید تربیتش کنید؟ چطور به او آموزش دهید؟ تجربه تربیت فرزند شما چیست؟

قبل ترها، قبل از اینکه بابا شوم، گاهی در این مورد فکر می کردم و همیشه به این نتیجه میرسیدم که کودکی خودم را فراموش نکنم.

همین تجربه باعث شد تا مواظب باشم که بزرگ نشوم! به نظرم بچه ها بیشتر از هر چیزی نیاز دارند پدر و مادرها همراه با او کودکی کنند.

هنوز هم عاشق دیدن کارتون های جدید هستم، حتی گاهی بیشتر از کودکانی که در اطرافم هستند، پیگیر برنامه ها می شوم.

به لطف خدا تا بحال برای زنده نگه داشتن کودکی در خودم موفق بوده ام.

سعی می کنم اجازه بدهم پسرم که حالا یک سال و نیم دارد، چیزهای جدید را خودش تجربه کند، حتی گاهی مواردی کمی خطرناک را

مثلا اجازه می دهم خودش غذایش رو بخورد، کمتر پیش می آید که لقمه را در دهانش بگذارم.

حتی گاهی لقمه ای را که برایش آماده کرده ام روی سفره و کمی دورتر می گذارم تا خودش بردارد.

یا اجازه می دهم خودش با لیوان آب بخورد، با قاشق با غذایش بازی کند.

بچه در این سن نیاز به آب و غذا ندارد! نیاز به تجربه کردن، کنجکاوی کردن دارد!

گاهی می توانم اشتیاق پسرم برای تجربه کردن چیزهای جدید، به وضوح از چشمانش ببینم.

بعضی وقت ها نیز با وجود اینکه حواسم به او هست، به روی خودم نمیاورم تا به لیوان چای دست بزند، یا اطراف بخاری بازی کند و ..

چرا از اینکه بچه ها این کارها تجربه کنند می ترسیم و به ایشان اجازه کنجکاوی نمی دهیم؟

وقتی فکر می کنم، به این جواب ها میرسم:

  1. اگه خودش غذا بخوره، لباساش و فرش ها رو کثیف می کنه
  2. همین جا بشینه، خودم بهش غذا بدم که لااقل فقط همین جا رو تمیز کنم
  3. اگه لیوان رو بدم دستش، کل خونه رو خیس می کنه
  4. این غذا یا شربت چسبناکه، بریزه روی فرش دیگه نمیره!
  5. به لیوان، قوری، کتری یا بخاری دست بزنه، می سوزه!

و مواردی از این دست …

به نظر شما این جواب ها خودخواهی نیست؟ به نظر من که هست!

  1. بچه در سن رشد است، لباس ها خیلی زود، در یک چشم بهم زدن برایش کوچک می شوند، ارزشش را دارند که بخاطرش لذت تجربه کردن را از کودمان بگیریم؟
  2. دیر یا زود، بالاخره فرش ها کهنه می شوند، یا از مد در می‌آیند و باید فرش جدیدی تهیه کرد
  3. اصلا فرش و موکت ها خیس و کثیف شوند، بالاخره دوستان عزیز در قالی‌شویی هم باید امرار معاش کنند یا نه؟
  4. و اما دست زدن کودک به اجسام داغ و سوختن! اولا که در این موارد همیشه خودم کنار پسرم هستم و اگر شرایط مهیا باشد، به نحوی که خطر زیادی متوجه اش نباشد اجازه می دهم کنجکاوی (بخوانید فضولی) اش را ادامه دهد.

سوزش های جزئی مثل خوردن دست به کتری یا بخاری، یا ریختن مقدار کمی چای و امثالهم که جای زخمش بعدی از یکی دو روز خود به خود خوب می شود، باعث می شود تا پسرم معنی کلماتی مثل داغ و جیز را بهتر درک کند.

خاطرتان هست گفتم کودکی مان را فراموش نکنیم؟ اگر بیشتر فکر کنیم، بعید می دانم حتی یک نفر را هم بتوان پیدا کرد که در کودکی تجربه ی مشابهی نداشته باشد

بالاخره همه مان حداقل یکبار در کودکی به وسایل داغ دست زده ایم! خوب نتیجه چه شد؟ الان مشکلی داریم؟ خیر، در صحت و سلامت به زندگی مان ادامه می دهیم.

تا شخصی خودش گرمای آتش را احساس نکند، درکی از آتش نخواهد داشت، تا معنای ارتفاع و سقوط را ندانید، درکی از خطرات آن نخواهید داشت.

افتادن از دو سه پله بهتر است یا افتادن از بالای پشت بام؟ اگر فرزند من امروز با افتادن از دو سه پله درسش را یاد بگیرد، بهتر نیست؟

همه این موارد را گفتم، ولی این را هم باید بگویم که بچه ها بیشتر از چیزی که ما فکر می کنیم، مواظب خودشان هستند.

چند وقت پیش کلیپی دیدم از پدر و مادرهای بلاد کفر که لبه ی پرتگاهی نشسته بودند و بچه های کوچک، حتی بچه های دو سه ساله، همانجا مشغول بازی بودند

هیچ پدر یا مادری دنبال فرزندش نبود که مبادا بیوفتد! همه بچه ها هم در حال بازی بودند!

این حد از کنترل کردن، مراقب بچه بودن، باعث می شود اولا بچه ترسو بار آید، ثانیا در بزرگسالی نیز مشکلات فراوانی را برایش بوجود خواهد آورد.

من تلاش می کنم اجازه بدهم، پسرم چیزهای جدید را امتحان کند، چیزهایی که ممکن است در نهایت باعث درد و گریه شوند.

اجازه می دهم زمین بخورد، تا دوباره بلند شدن را یاد بگیرد، اجازه می دهم چیزهای جدید را تا حد امکان بدون دخالت من و تنها خودش امتحان کند.

حتی اجازه می دهم بعضی از کارها را به اشتباه انجام دهد، چون او در حال یادگیری است.

وقتی بزرگتر شود، در مواجهه با چیزهای جدید راحتتر تصمیم گیری می کند. وقتی بزرگتر شود، خودش تجربه کرده است، تجربه هایی که همیشه در پس ذهنش می مانند، نه نصیحت هایی که هیچ چیزی از معنی آنها نمی داند!

نتیجه تمام این آزادی در همین سن فعلی اش که یک سال و نیم است را می توانم ببینم.

که وقتی می خواهد به کتری یا قوری دست بزند، با دستگیره اینکار را می کند.

بعد از یکی دو بار اولی که چای خورد و کمی برایش داغ بود،حالا با وجود اینکه هنوز نمی تواند صحبت کند، با ایما و اشاره قبل از دست زدن به لیوان یا از من می پرسد که لیوان را بردارم، یا خیلی با احتیاط خودش این کار را انجام میدهد.

وقتی به پله میرسد، خودش بیشتر از من حواسش هست، از نرده ها می گیرد و پله ها را یکی یکی بالا و پایین می رود ( البته پله های فرش شده، پسرم هم تا الان شاید فقط یکبار از پله افتاده، اما برام جالب بود که این بچه از همون اولین باری که پله رو دید، خودش حواسش بود، انگار که مثل من و شما می تونست ارتفاع رو درک کنه و از خطرات افتادن آگاهی داشت. به نظرم این از غریزه ی ما برای بقا میاد، حتی یه نوزاد هم می دونه چطور از خودش محافظت کنه ولی متاسفانه ما پدر و مادر ها اینو قبول نداریم و همین باعث میشه بچه مون رو از خیلی از تجربه ها محروم کنیم )

در نهایت اجازه بدهیم تا حد ممکن کودمان خودش تجربه کند. چه عیبی دارد اگر گاهی اشتباه کند؟ منِ پدر تا همیشه با فرزندم نیستم، شاید همین امروز دار فانی را وداع گفتم، آیا بعد از من زندگی برای پسرم تمام می شود؟

خیر، او همچنان به زندگی اش ادامه می دهد.

همان خدایی که این فرزند و این نعمت را به من داده است، خودش هم از او مراقبت می کند، درست مثل من و شما که اگر لطف پروردگار نبود، نمی توانستیم تا به این سن زنده بمانیم.

چندین بار شده است که در موقعیت هایی بوده ام که مرگ را در یک قدمی خودم احساس کرده ام، اما خطر از بیخ گوشم رد شده است.

خطر از بیخ گوش همه مان رد شده است، اگر کمی بیشتر فکر کنیم، بدون استثناء همه‌مان خاطراتی را به یاد می آوریم خطر از بیخ گوشمان رد شده است.

با این تفاسیر تلاش می کنم سختگیری بی مورد نسبت به فرزندم نداشته باشم و اجازه بدهم خودش هم تجربه کند.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

آیا من هم می توانم نویسنده باشم؟

من همیشه به وبلاگ نویسی علاقه داشتم. دیدن قسمت آرشیو سایت های دیگر که نشان می دهد نویسنده آن 4-5 سال متوالی است که در حال نوشتن است، همیشه من را ذوق زده می کند.

خودم هم دوست داشتم چنین روزی را ببینم. تا الان 3-4 وبلاگ شخصی داشته ام و مطالب زیادی نوشته ام، ولی هیچ کدام به نقطه ی مد نظرم نرسید.

منظور من از سوال آیا می توانم نویسنده باشم؟ تولید محتوا برای سایت های حرفه ای نیست. منظورم کمی قبل تر از آن و خود نوشتن است.

تولید محتوای حرفه ای نکات و ترفند های خودش را دارد، اما قبل از آن از خودمان بپرسیم اصلا می توانم چیزی بنویسم؟ خوب یا بد بودنش به کنار!

جواب: بله! همه ی ما نویسنده هستیم، همین که حرفی برای گفتن داریم، پس نویسنده هستیم.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

تمرین تقویت عضله مهارت نوشتن

برای استاد شدن در هر کاری نیاز به تمرین و تکرار است. نوشتن هم نیازمند تمرین و تلاش روزانه است.

برای تقویت عضلات نوشتن (!) هر روز بنویسید. ممکن است بعضی از روزها کوتاه بنویسید و گاهی هم بلند، مهم این است که بنویسید.

خودم هر روز به راحتی در دفترچه شخصی یا در گوگل کیپ می نویسم، ولی وقتی می خواهم در اینجا بنویسم، استرس دارم.

موقع نوشتن در دفترچه شخصی راحت هستم، اما اینجا کمی استرس دارم و بیشتر فکر می کنم، چون مطالب اینجا توسط افراد دیگری خوانده می شود.

نوشتن روزانه در اینجا کمکم می کند تا بیشتر به این ترس غلبه کنم و راحت تر بنویسم.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

آیا واقعا نوشتن نیازمند مطالعه است؟ + یک جواب دور از انتظار

داشتم فکر می کردم که نوشتن چقدر نیازمند مطالعه است؟ آیا باید برای نوشتن حتما مطالعه بالایی داشت؟

بهتر است اول در مورد عبارت مطالعه صحبت کنیم. وقتی صحبت از مطالعه به میان می آید، تصویر از خودمان در حالی که کتابی در دست داریم و در یک مکان آرام هستیم.

ولی چند نفر از ما می تواند در دنیای امروزی اینگونه مطالعه کند؟ با وجود اینترنت و شبکه های اجتماعی، مفهوم مطالعه هم تغییر کرده است، مطالعه کردن دیگر فقط خواندن کتاب نیست!

مطالعه یعنی هر ورودی که وارد ذهن می شود، از هر منبعی و از هر طریقی!

مطالعه می تواند گوش کردن به یک پادکست باشد، می تواند خواندن همین مطلب یا سایت های دیگر باشد. حتی می تواند گشت و گذار در شبکه های اجتماعی باشد!

مطالعه حتی می تواند مهمتر از همه ی اینها، تجربه کردن باشد!

چند روز پیش کتابی در مورد فروش و مغازه داری می خواندم، نویسنده از همشهری های خودم بود. به نظر نسبت به کتاب های دیگر، کلمات ساده تر و حتی عامیانه تری استفاده شده بود

حتی ممکن است در مواردی ایراداتی در نگارش و موارد اینچنین هم داشته باشد، اما خواندن این کتاب برایم لذت بخش بود، چون محتوای ارائه شده را دوست داشتم.

مشخص بود که این شخص خودش تمام این موارد را تجربه کرده است، در عمل از آن استفاده است و حالا از طریق این کتاب تجربیاتش را انتقال می دهد.

اگر به جای مطالعه، تجربه را پیشنیاز نوشتن کنیم، همه ما نویسندگانی ماهر هستیم. حتی اگر سالهاست که یک کتاب هم نخوانده باشیم.

چون همه ما در زمینه های متفاوتی تجربه و مهارت داریم. کتاب خواندن فقط اطلاعات ما را افزایش می دهد.

ولی عمل کردن، تجربه کردن است می تواند سطح مهارت را بالا ببرد.

نوشتن در مورد تجربیات اصلا کار سختی نیست.

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

چرا نمی توانم بطور منظم پست جدید منتشر کنم؟

فرقی ندارد که در اینستاگرام و شبکه های اجتماعی دیگر باشد یا در وبلاگ و وبسایت شخصی، به هر حال ممکن است این سوال شما هم باشد!

علاقه زیادی به نوشتن و منتشر کردن پست های جدید دارید، خصوصا دیدن نتیجه بعد از یکسال یا چند سال که پست های فراوانی منتشر کرده اید.

اما چرا نمی توانیم در نوشتن و انتشار مداوت داشته باشیم؟ مثلا خودم، آخرین مطلبی که نوشته بودم، مربوط به ماه ها قبل بود و امروز به صورت اتفاقی این مطلب را نوشتم.

جوابی که من برای این سوال دارم، نداشتن هدف است. چون هدف خاصی از نوشتن ندارم و برنامه ای خاصی ندارم و هر از گاهی، برای خودم نمی نویسم، نمی توانم در نوشتن ممارست به خرج دهم.

دلیل دوم هم می تواند، نداشتن مخاطب باشد. البته در شروع کار مخاطب نداشتن طبیعی است و اتفاقا کمک می کند تا راحت تر بنویسید.

برای همین نوشته، ترجیجا انتشار آن در وبلاگ شخصی ام که مخاطب کمتری دارد بود، نه در حساب ویرگولم!

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

واسه انتشار پیش نویس هات یه ددلاین بذار

اینجوری که نمیشه کلی پیش نویس
ترس نذاره منتشرش کنی
یه مهلت بذار براش و خودت رو ملزم کن که مثلا همیشه آخر هفته ها، همه پیش نویس هات رو ویرایش کنی و منتشر کنی
بذار ترست بریزه!!

Loading

دسته‌ها
دسته‌بندی نشده

نویسه ای برای خود آینده ام!

از گذشته ی خودم به یاد دارم که چقدر با نوشتن، نفس کشیدم! نوشتن فارغ از خواندن و خوانده شدن، همیشه به من کمک کرده است تا بهتر فکر کنم. مثل رفتن از یک مکان پر هیاهو به یک اتاق خلوت با سکوتی دلچسب!

خود آینده ی من! هر وقت مثل حال الانم احساس کردی پر از هیاهو و ترس شده ای، هر وقت خودت را میان سر و صداها گم کردی … فقط دوباره بنویس!

دوباره بنویس، وارد همین اتاق شوی و کمی با خودت برای پیدا کردنت خلوت کنی و مثل همیشه در این خلوت دلچسب خودت را پیدا کنی!

دوست من! اجازه بده نوشتن آرامت کند! اجازه بده نوشتن تمام ترس ها، نگرانی ها و افکار بیمارت از ذهن و وجودت بیرون بریزد! همین که اینها را در جایی بنویسی، ذهنت آرام می شود، درست مثل اینکه بار سنگینی را که به دوش داشتی، بر روی زمین گذاشته باشی.

پس خود آینده ام! هر چه را که نمی خواهی، با نوشتن روی زمین بگذار و بگذر ..

🙂

Loading