اومدم بگم اینجا رو دوست دارم. خیلی بهش سر نزدم ولی همیشه مواظب بودم که سایت آنلاین و در دسترس باشه.
اینجا برای من یه گوشه ی دنج و خلوت هست که کمک می کنه با خودم تنها باشم و خلوت کنم.
دوست من، تویی که با خوندن این مطالب شریک خلوتم شدی، تو هم برای خودت یه جای خلوت درست کن و از نوشتن لذت ببر، و اگر دوست داشتی، آدرس خلوتت رو برام بنویس تا منم مهمون خلوت هات باشم.
نمی دانم بچه دارید یا نه؟ ولی تا حالا فکر کردید که چطور می خواهید تربیتش کنید؟ چطور به او آموزش دهید؟ تجربه تربیت فرزند شما چیست؟
قبل ترها، قبل از اینکه بابا شوم، گاهی در این مورد فکر می کردم و همیشه به این نتیجه میرسیدم که کودکی خودم را فراموش نکنم.
همین تجربه باعث شد تا مواظب باشم که بزرگ نشوم! به نظرم بچه ها بیشتر از هر چیزی نیاز دارند پدر و مادرها همراه با او کودکی کنند.
هنوز هم عاشق دیدن کارتون های جدید هستم، حتی گاهی بیشتر از کودکانی که در اطرافم هستند، پیگیر برنامه ها می شوم.
به لطف خدا تا بحال برای زنده نگه داشتن کودکی در خودم موفق بوده ام.
سعی می کنم اجازه بدهم پسرم که حالا یک سال و نیم دارد، چیزهای جدید را خودش تجربه کند، حتی گاهی مواردی کمی خطرناک را
مثلا اجازه می دهم خودش غذایش رو بخورد، کمتر پیش می آید که لقمه را در دهانش بگذارم.
حتی گاهی لقمه ای را که برایش آماده کرده ام روی سفره و کمی دورتر می گذارم تا خودش بردارد.
یا اجازه می دهم خودش با لیوان آب بخورد، با قاشق با غذایش بازی کند.
بچه در این سن نیاز به آب و غذا ندارد! نیاز به تجربه کردن، کنجکاوی کردن دارد!
گاهی می توانم اشتیاق پسرم برای تجربه کردن چیزهای جدید، به وضوح از چشمانش ببینم.
بعضی وقت ها نیز با وجود اینکه حواسم به او هست، به روی خودم نمیاورم تا به لیوان چای دست بزند، یا اطراف بخاری بازی کند و ..
چرا از اینکه بچه ها این کارها تجربه کنند می ترسیم و به ایشان اجازه کنجکاوی نمی دهیم؟
وقتی فکر می کنم، به این جواب ها میرسم:
اگه خودش غذا بخوره، لباساش و فرش ها رو کثیف می کنه
همین جا بشینه، خودم بهش غذا بدم که لااقل فقط همین جا رو تمیز کنم
اگه لیوان رو بدم دستش، کل خونه رو خیس می کنه
این غذا یا شربت چسبناکه، بریزه روی فرش دیگه نمیره!
به لیوان، قوری، کتری یا بخاری دست بزنه، می سوزه!
و مواردی از این دست …
به نظر شما این جواب ها خودخواهی نیست؟ به نظر من که هست!
بچه در سن رشد است، لباس ها خیلی زود، در یک چشم بهم زدن برایش کوچک می شوند، ارزشش را دارند که بخاطرش لذت تجربه کردن را از کودمان بگیریم؟
دیر یا زود، بالاخره فرش ها کهنه می شوند، یا از مد در میآیند و باید فرش جدیدی تهیه کرد
اصلا فرش و موکت ها خیس و کثیف شوند، بالاخره دوستان عزیز در قالیشویی هم باید امرار معاش کنند یا نه؟
و اما دست زدن کودک به اجسام داغ و سوختن! اولا که در این موارد همیشه خودم کنار پسرم هستم و اگر شرایط مهیا باشد، به نحوی که خطر زیادی متوجه اش نباشد اجازه می دهم کنجکاوی (بخوانید فضولی) اش را ادامه دهد.
سوزش های جزئی مثل خوردن دست به کتری یا بخاری، یا ریختن مقدار کمی چای و امثالهم که جای زخمش بعدی از یکی دو روز خود به خود خوب می شود، باعث می شود تا پسرم معنی کلماتی مثل داغ و جیز را بهتر درک کند.
خاطرتان هست گفتم کودکی مان را فراموش نکنیم؟ اگر بیشتر فکر کنیم، بعید می دانم حتی یک نفر را هم بتوان پیدا کرد که در کودکی تجربه ی مشابهی نداشته باشد
بالاخره همه مان حداقل یکبار در کودکی به وسایل داغ دست زده ایم! خوب نتیجه چه شد؟ الان مشکلی داریم؟ خیر، در صحت و سلامت به زندگی مان ادامه می دهیم.
تا شخصی خودش گرمای آتش را احساس نکند، درکی از آتش نخواهد داشت، تا معنای ارتفاع و سقوط را ندانید، درکی از خطرات آن نخواهید داشت.
افتادن از دو سه پله بهتر است یا افتادن از بالای پشت بام؟ اگر فرزند من امروز با افتادن از دو سه پله درسش را یاد بگیرد، بهتر نیست؟
همه این موارد را گفتم، ولی این را هم باید بگویم که بچه ها بیشتر از چیزی که ما فکر می کنیم، مواظب خودشان هستند.
چند وقت پیش کلیپی دیدم از پدر و مادرهای بلاد کفر که لبه ی پرتگاهی نشسته بودند و بچه های کوچک، حتی بچه های دو سه ساله، همانجا مشغول بازی بودند
هیچ پدر یا مادری دنبال فرزندش نبود که مبادا بیوفتد! همه بچه ها هم در حال بازی بودند!
این حد از کنترل کردن، مراقب بچه بودن، باعث می شود اولا بچه ترسو بار آید، ثانیا در بزرگسالی نیز مشکلات فراوانی را برایش بوجود خواهد آورد.
من تلاش می کنم اجازه بدهم، پسرم چیزهای جدید را امتحان کند، چیزهایی که ممکن است در نهایت باعث درد و گریه شوند.
اجازه می دهم زمین بخورد، تا دوباره بلند شدن را یاد بگیرد، اجازه می دهم چیزهای جدید را تا حد امکان بدون دخالت من و تنها خودش امتحان کند.
حتی اجازه می دهم بعضی از کارها را به اشتباه انجام دهد، چون او در حال یادگیری است.
وقتی بزرگتر شود، در مواجهه با چیزهای جدید راحتتر تصمیم گیری می کند. وقتی بزرگتر شود، خودش تجربه کرده است، تجربه هایی که همیشه در پس ذهنش می مانند، نه نصیحت هایی که هیچ چیزی از معنی آنها نمی داند!
نتیجه تمام این آزادی در همین سن فعلی اش که یک سال و نیم است را می توانم ببینم.
که وقتی می خواهد به کتری یا قوری دست بزند، با دستگیره اینکار را می کند.
بعد از یکی دو بار اولی که چای خورد و کمی برایش داغ بود،حالا با وجود اینکه هنوز نمی تواند صحبت کند، با ایما و اشاره قبل از دست زدن به لیوان یا از من می پرسد که لیوان را بردارم، یا خیلی با احتیاط خودش این کار را انجام میدهد.
وقتی به پله میرسد، خودش بیشتر از من حواسش هست، از نرده ها می گیرد و پله ها را یکی یکی بالا و پایین می رود ( البته پله های فرش شده، پسرم هم تا الان شاید فقط یکبار از پله افتاده، اما برام جالب بود که این بچه از همون اولین باری که پله رو دید، خودش حواسش بود، انگار که مثل من و شما می تونست ارتفاع رو درک کنه و از خطرات افتادن آگاهی داشت. به نظرم این از غریزه ی ما برای بقا میاد، حتی یه نوزاد هم می دونه چطور از خودش محافظت کنه ولی متاسفانه ما پدر و مادر ها اینو قبول نداریم و همین باعث میشه بچه مون رو از خیلی از تجربه ها محروم کنیم )
در نهایت اجازه بدهیم تا حد ممکن کودمان خودش تجربه کند. چه عیبی دارد اگر گاهی اشتباه کند؟ منِ پدر تا همیشه با فرزندم نیستم، شاید همین امروز دار فانی را وداع گفتم، آیا بعد از من زندگی برای پسرم تمام می شود؟
خیر، او همچنان به زندگی اش ادامه می دهد.
همان خدایی که این فرزند و این نعمت را به من داده است، خودش هم از او مراقبت می کند، درست مثل من و شما که اگر لطف پروردگار نبود، نمی توانستیم تا به این سن زنده بمانیم.
چندین بار شده است که در موقعیت هایی بوده ام که مرگ را در یک قدمی خودم احساس کرده ام، اما خطر از بیخ گوشم رد شده است.
خطر از بیخ گوش همه مان رد شده است، اگر کمی بیشتر فکر کنیم، بدون استثناء همهمان خاطراتی را به یاد می آوریم خطر از بیخ گوشمان رد شده است.
با این تفاسیر تلاش می کنم سختگیری بی مورد نسبت به فرزندم نداشته باشم و اجازه بدهم خودش هم تجربه کند.
من همیشه به وبلاگ نویسی علاقه داشتم. دیدن قسمت آرشیو سایت های دیگر که نشان می دهد نویسنده آن 4-5 سال متوالی است که در حال نوشتن است، همیشه من را ذوق زده می کند.
خودم هم دوست داشتم چنین روزی را ببینم. تا الان 3-4 وبلاگ شخصی داشته ام و مطالب زیادی نوشته ام، ولی هیچ کدام به نقطه ی مد نظرم نرسید.
منظور من از سوال آیا می توانم نویسنده باشم؟ تولید محتوا برای سایت های حرفه ای نیست. منظورم کمی قبل تر از آن و خود نوشتن است.
تولید محتوای حرفه ای نکات و ترفند های خودش را دارد، اما قبل از آن از خودمان بپرسیم اصلا می توانم چیزی بنویسم؟ خوب یا بد بودنش به کنار!
داشتم فکر می کردم که نوشتن چقدر نیازمند مطالعه است؟ آیا باید برای نوشتن حتما مطالعه بالایی داشت؟
بهتر است اول در مورد عبارت مطالعه صحبت کنیم. وقتی صحبت از مطالعه به میان می آید، تصویر از خودمان در حالی که کتابی در دست داریم و در یک مکان آرام هستیم.
ولی چند نفر از ما می تواند در دنیای امروزی اینگونه مطالعه کند؟ با وجود اینترنت و شبکه های اجتماعی، مفهوم مطالعه هم تغییر کرده است، مطالعه کردن دیگر فقط خواندن کتاب نیست!
مطالعه یعنی هر ورودی که وارد ذهن می شود، از هر منبعی و از هر طریقی!
مطالعه می تواند گوش کردن به یک پادکست باشد، می تواند خواندن همین مطلب یا سایت های دیگر باشد. حتی می تواند گشت و گذار در شبکه های اجتماعی باشد!
مطالعه حتی می تواند مهمتر از همه ی اینها، تجربه کردن باشد!
چند روز پیش کتابی در مورد فروش و مغازه داری می خواندم، نویسنده از همشهری های خودم بود. به نظر نسبت به کتاب های دیگر، کلمات ساده تر و حتی عامیانه تری استفاده شده بود
حتی ممکن است در مواردی ایراداتی در نگارش و موارد اینچنین هم داشته باشد، اما خواندن این کتاب برایم لذت بخش بود، چون محتوای ارائه شده را دوست داشتم.
مشخص بود که این شخص خودش تمام این موارد را تجربه کرده است، در عمل از آن استفاده است و حالا از طریق این کتاب تجربیاتش را انتقال می دهد.
اگر به جای مطالعه، تجربه را پیشنیاز نوشتن کنیم، همه ما نویسندگانی ماهر هستیم. حتی اگر سالهاست که یک کتاب هم نخوانده باشیم.
چون همه ما در زمینه های متفاوتی تجربه و مهارت داریم. کتاب خواندن فقط اطلاعات ما را افزایش می دهد.
ولی عمل کردن، تجربه کردن است می تواند سطح مهارت را بالا ببرد.
فرقی ندارد که در اینستاگرام و شبکه های اجتماعی دیگر باشد یا در وبلاگ و وبسایت شخصی، به هر حال ممکن است این سوال شما هم باشد!
علاقه زیادی به نوشتن و منتشر کردن پست های جدید دارید، خصوصا دیدن نتیجه بعد از یکسال یا چند سال که پست های فراوانی منتشر کرده اید.
اما چرا نمی توانیم در نوشتن و انتشار مداوت داشته باشیم؟ مثلا خودم، آخرین مطلبی که نوشته بودم، مربوط به ماه ها قبل بود و امروز به صورت اتفاقی این مطلب را نوشتم.
جوابی که من برای این سوال دارم، نداشتن هدف است. چون هدف خاصی از نوشتن ندارم و برنامه ای خاصی ندارم و هر از گاهی، برای خودم نمی نویسم، نمی توانم در نوشتن ممارست به خرج دهم.
دلیل دوم هم می تواند، نداشتن مخاطب باشد. البته در شروع کار مخاطب نداشتن طبیعی است و اتفاقا کمک می کند تا راحت تر بنویسید.
برای همین نوشته، ترجیجا انتشار آن در وبلاگ شخصی ام که مخاطب کمتری دارد بود، نه در حساب ویرگولم!
اینجوری که نمیشه کلی پیش نویس ترس نذاره منتشرش کنی یه مهلت بذار براش و خودت رو ملزم کن که مثلا همیشه آخر هفته ها، همه پیش نویس هات رو ویرایش کنی و منتشر کنی بذار ترست بریزه!!
از گذشته ی خودم به یاد دارم که چقدر با نوشتن، نفس کشیدم! نوشتن فارغ از خواندن و خوانده شدن، همیشه به من کمک کرده است تا بهتر فکر کنم. مثل رفتن از یک مکان پر هیاهو به یک اتاق خلوت با سکوتی دلچسب!
خود آینده ی من! هر وقت مثل حال الانم احساس کردی پر از هیاهو و ترس شده ای، هر وقت خودت را میان سر و صداها گم کردی … فقط دوباره بنویس!
دوباره بنویس، وارد همین اتاق شوی و کمی با خودت برای پیدا کردنت خلوت کنی و مثل همیشه در این خلوت دلچسب خودت را پیدا کنی!
دوست من! اجازه بده نوشتن آرامت کند! اجازه بده نوشتن تمام ترس ها، نگرانی ها و افکار بیمارت از ذهن و وجودت بیرون بریزد! همین که اینها را در جایی بنویسی، ذهنت آرام می شود، درست مثل اینکه بار سنگینی را که به دوش داشتی، بر روی زمین گذاشته باشی.
پس خود آینده ام! هر چه را که نمی خواهی، با نوشتن روی زمین بگذار و بگذر ..
امروز سری به سایت دوست عزیزم شاهین کلانتری زدم. چقدر حال و هوای سایت و نوشته های شاهین عزیز احساس خوبی به آدم می دهد.
اخیرا سایت خودم با مشکلی مواجه بود و در دسترس نبود، بعد از مدت ها دوباره قسمت های فنی سایت را بررسی کردم و مشکل مرتفع شد.
خوشحالم که دوباره سایتم هوا شده است!
شاید آخرین نوشته ام مربوط به یکسال قبل یا بیشتر باشد، برای همین نحوه ی نگارش این پست با پست های دیگر متفاوت هست. همانطور که قبلا هم گفتم: هر طور که راحت هستید بنویسید!
پی نوشت: مثل اینکه خیلی قبل تر در مورد راحت نوشتن گفته بودم، توی وبلاگ قبلی ام ( دقت کنید شکسته نویسی کردم! ) موضوع از این قرار بود که قبلا گفته بودم بین نوشتن کتابی و شکسته نویسی ( محاوره ) کدوم رو انتخاب کنیم؟
جواب خلاصه: با هر کدوم که راحت تر هستید، همون رو انجام بدید. اینجا در تملک شماست! این شما هستید که تصمیم گیرنده هستید! 🙂
در ادامه ی پست های قبل و برداشتن اولین قدم در جهت بلاگر شدن و ایجاد سایت شخصی، می رسیم به سولا اصلی: چگونه بلاگر موفقی شویم؟ بلاگر های موفق، چطور یک موضوع پر مخاطب انتخاب می کنند؟
توی این مطلب سعی می کنم در مورد راه و روش های پیدا کردن موضوع پر مخاطب که یه سیل عظیمی از کلیک ها و بازدید ها رو براتون بیاره می نویسم
بیشتر در مورد ایده هام براتون می نویسم. بعد از چندین سال نوشتن مدام 2 تا مطلب رو همیشه موقع نوشتن، به خودم یادآوری می کنم.
اول: تکامل (که نقطه ی مقابل کمالگرایی می دونم)
دوم: هدایت
همین 2 تا عامل برای پیدا کردن جواب این سوال که: چگونه بلاگر موفقی شویم؟ کافی هست!
اینکه بگردید دنبال مباحث پر مخاطب، دنبال مقالات کلیک خور و بعد چند تا مقاله رو ترکیب کنی و بهبود بدی، خیلی هم خوبه و حتی خود منم گاهی از این کارا می کنم.
یادمه که تو چند سال قبل یه مطلبی نوشته بودم (یا می خواستم بنویسم – چون سایت قبلی ام در دسترس نیست!) در این مورد که اگر کسی مطلبی در مورد یه موضوع خاص نوشته، شما هم می تونید در موردش بنویسید یا نه؟ که نظرم صد در صد مثبت بود.
چون هر کدوم از ما از پنجره خودمون و از زاویه ای متفاوت به دنیا و مسائل نگاه می کنیم. چون نوع نگاه ما به موضوع در مطلب مون هم نمود پیدا میکنه و طعمی از نگاه ما به مسئله در اون مطلب هست.
و هر چقدر که به یک موضوعی از زوایای مختلف پرداخته بشه، بهتره و باعث درک هر چه بیشتر اون موضوع میشه.
اما یه نکته رو یادمون نره! اگر قرار باشه دائم بگردیم دنبال مطلب و محتوای کلیک خور، فرصت های زیادی رو از خودمون برای خلاق بودن، گرفتیم! در حالیکه خلاقیت مهمترین ابزار یک بلاگر محسوب میشه.
تا بحال چندین بار پیش اومده که مطلبی رو با اعتماد و عمل به الهامی که بهم شده نوشتم و بعدش کلی بازخورد عالی ازش گرفتم.
دوست دارم الهام و هدایت رو به کار دلی گره بزنم.کلی مثال هست از اینکه کاری دلی انجام شده، برای خودمون، برای اینکه دوست داشتیم این کار رو انجام بدیم و بعدش دیدیم که چقدر همون کار گرفته.
مثل خواننده و موسیقی دانی که یه کاری رو دلی زده و خیلی ازش استقبال شده و حتی شده بهترین کار اون فرد و …
توی نوشتنم همین طور، بیشتر تاکید من اینکه که یه وقت هایی رو بذارید که فقط برای دل تون بنویسید و مطمئن باشید که این نوشتن برای دل تون، معجزه می کنه.
یکی از معجزه هاش اینه که به مخاطب شما شکل میده که تو بیزینس بهش می گن پرسونا. بیزنیسمن ها یه شخصیت برای مشتری هاشون در نظر می گیرن و از اون به بعد بر اساس اون شخصیت مشتری و چیزهایی که دوست داره شروع می کنن به بازاریابی
مثلا ممکنه پرسونای یه بیزنس مامان های خونه داری باشه که به بچه هاشون توی درسها کمک می کنند و پرسونای یه بیزنس دیگه مدیر شرکت های مرتبط با فن آوری باشه.
قطعا بازارایابی برای این دو پرسونا متفاوت خواهد بود. نوشتن برای دلت، آروم آروم مخاطب شما رو شکل میده و بازاریابی ات رو به سمت مخاطب هایی می بری که ایده آل تو هستن.
شاید اول کار ندونی که دنبال چه مخاطبی هستی، اما وقتی که شروع می کنی برای دلت نوشتن، همین طور یواش یواش متوجه می شی که چه طور مخاطبی می خوای.
یکی از چیزایی که توی وایرال شدن یا همون ویروسی شدن مطالب شما همیشه، همه بهش اشاره کردن، نوشتن برای مخاطب بوده. یعنی همیشه یکی از گزینه ها اینه که بیشتر توجه کن که مخاطبت چی می خواد، همون رو بهش بده تا مطلب ویروسی داشته باشی
اما من می خوام تو این پست دقیقا نقطه ی مقابلش رو بگم. می خوام بگم که به جای اینکه مخاطبت به تو خط فکری بده، تو به مخاطبت خط بده. به جای اینکه برای دل مخاطبت بنویسی، برای به دست آوردن دل خودت بنویس!
برای به دست آوردن دل خودت بنویس!
عباس شکیبا
از هر راه و روشی که دوست دارید، در تولید محتوا برای بدست آوردن دل خودت استفاده کن!
تولید محتوا و راهکار بالا، فقط مختصص نویسنده ها نیست! چون تولید محتوا فقط نوشتن نیست! علاوه بر نوشتن موارد دیگه ای مثل پادکست و فیلم هم برای بلاگری در دسترس شماست!
خودم علاقه زیادی به استفاده از پادکست و فیلم دارم چون دستت رو باز می ذارن! می تونی از هر دری صحبت کنی و اجازه بدی مخاطب تمام یا قسمتی رو درک کنه و استفاده می کنه.
بعلاوه مثل وقتی که می نویسی درگیر دسته بندی کردن حرفهات برای ملزم شدن به صحبت از یه موضوع واحد نباشی. از طرفی چون دستت توی ویرایش کردن و کم و زیاد کردن تا حد خیلی زیادی نسبت به مطالب نوشتاری بسته است، خلاقیت می ره بالا، سرعت کار هم میره بالا.
(مخصوصا برای آدم تنبلی مثل من که اگر قصد داشته باشم روزی این کار رو انجام بدم، حتما فقط یکبار فایل رو ضبط می کنم و با کمترین میزان ویرایش و ادیت، منتشرش می کنم! )
چقدر ساده می شد اگه من می خواستم یه پادکست درست کنم و توش حرف بزنم. هر شب با موبایلم نیم ساعت یا یک ساعت حرف می زدم و بلافاصله مطلب رو در سایتم منتشر می کردم
خیلی هم ساده و عالی 🙂
حتما این کار رو هم انجام میدم! چون قراره توی این وبلاگ یاد بگیریم چطوری از علاقه مون و ترکیبش با وبلاگ نویسی پول دربیاریم؟ اونم به ساده ترین شکل ممکن!؟
به طور خلاصه، برای پیدا کردن ایده تولید محتوا و جواب این سوال که: «چگونه بلاگر موفقی شویم؟» به درون تون نگاه کنید! همه ما همیشه می دونیم قدم بعدی چیه، کافیه یکم فکر کنیم و به صدای درون مون گوش کنیم.
اگر در جستجوی ایده ای برای تولید محتوا به این صفحه رسیدی! چند نفس عمیق بکش و به صدای قلبت گوش کن. یقیقنا یک ایده برای تولید محتوا داری، همون رو انجام بده!
این مطلب به مرور تکمیل میشه و ایده های جدیدی بهش اضافه میشه.