هر پدر و مادری آرزوی موفقیت، شادی و آرامش برای فرزندش را دارد. اما آیا تاکنون به این فکر کردهاید که رفتارهایی که در لحظات ناراحتی و عصبانیت از خود نشان میدهید، بهطور مستقیم میتواند این آیندهی روشن را تیره کند؟ بسیاری از والدین بهطور ناخودآگاه جملاتی به زبان میآورند که شاید در لحظه بتواند کودک را ساکت کند، اما تأثیرات آن تا سالها در روان و شخصیت فرزندشان باقی میماند. یکی از این جملات که شاید بارها شنیدهاید یا خودتان به زبان آوردهاید، «گریه نکن» یا «صدای گریهات را نشنوم» است.
بیایید لحظهای صادق باشیم. وقتی کودک شما در حال گریه کردن است و شما به او میگویید «گریه نکن»، آیا واقعاً گریه او متوقف میشود؟ مطمئناً نه. کودک شما همچنان احساس ناراحتی، عصبانیت یا غم دارد. او شاید دیگر با صدای بلند گریه نکند، اما گریه همچنان درون او جاری است، فقط این بار بدون صدا و در خفا. کودک شما بهجای آنکه آزادانه احساساتش را ابراز کند، با یک فشاری عظیم و طاقتفرسا تلاش میکند تا این احساسات را پنهان کند.
این رفتار بهوضوح نشاندهندهی سرکوب احساسات است. اما آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چه بلایی سر روان کودک میآورید؟ شاید تصور کنید که این کار برای آرام کردن اوست، اما در واقع شما در حال ساختن بمب ساعتی احساسی در وجود فرزندتان هستید که روزی منفجر خواهد شد، روزی که شاید او دیگر حتی نتواند درد درونی خود را بهطور صحیح ابراز کند.
فشار روانی که کودک تحمل میکند
تصور کنید خودتان به شدت ناراحت هستید و نیاز دارید با کسی درباره آن حرف بزنید. اما درست در همان لحظه کسی به شما بگوید: «دیگر حرف نزن، بس کن!» چقدر حس خواهید کرد که به شما بیاحترامی شده؟ چقدر این فشار را احساس میکنید که با وجود این همه درد و ناراحتی، نباید حتی کوچکترین نشانی از آن را بروز دهید؟
حالا این وضعیت را برای یک کودک تصور کنید. کودکی که هنوز نمیداند چگونه احساساتش را بهدرستی بیان کند، کودکی که تمام دنیای او شما هستید. وقتی به او میگویید که نباید گریه کند یا باید احساساتش را پنهان کند، او از شما یاد میگیرد که ناراحتی و عصبانیت او اهمیت ندارد. او یاد میگیرد که باید این احساسات را سرکوب کند. آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چه وزنی روی دوش او گذاشتهاید؟
شاید در لحظه فرزند شما ساکت شود و دیگر صدای گریهاش را نشنوید، اما چیزی که نمیدانید این است که او همچنان از درون فریاد میکشد، فقط این فریاد دیگر به گوش نمیرسد. شاید او دیگر گریه نکند، اما این اشکها درون قلبش انباشته میشوند.
تأثیرات عمیق این رفتار در بزرگسالی
این سرکوب احساسات که شاید برای شما فقط یک لحظه سکوت ایجاد کرده، در واقع تخم نابودی اعتماد به نفس و ناتوانی در مدیریت احساسات را در درون فرزندتان کاشته است. آیا تاکنون به این فکر کردهاید که وقتی کودک شما یاد میگیرد که احساساتش مهم نیستند، چه اتفاقی در ذهن و روان او رخ میدهد؟
کودکی که از بیان احساساتش منع میشود، در آینده با مشکلاتی چون ناتوانی در ابراز صحیح احساسات و اضطراب شدید روبهرو خواهد شد. این کودک بزرگ میشود و وارد دنیای بزرگسالان میشود، اما هرگز نمیتواند بهدرستی با احساساتش روبرو شود. آیا واقعاً میخواهید فرزندتان در بزرگسالی کسی باشد که نمیداند چطور با چالشهای احساسی زندگیاش کنار بیاید؟ آیا میخواهید او در روابط خود دچار مشکل شود، فقط به این دلیل که در کودکی یاد نگرفته چطور احساساتش را مدیریت کند؟
سرکوب احساسات کودک، میتواند منجر به بروز مشکلاتی جدی از جمله افسردگی، استرس مزمن و حتی خشمهای پنهان شود. آیا میخواهید فرزندتان فردی باشد که هرگز نتواند درد و رنج درونی خود را به دیگران نشان دهد؟ کسی که همیشه لبخند مصنوعی بر چهره دارد، اما از درون در حال رنج بردن است؟
لحظهای فکر کنید
والدین گاهی به دلیل فشارهای روزمره، ناآگاهی یا خستگی دست به چنین رفتارهایی میزنند. ممکن است خود شما هم در کودکی این جملات را شنیده باشید و بهطور ناخودآگاه همان الگوها را تکرار کنید. اما آیا تکرار این چرخه درست است؟ آیا میخواهید فرزندتان همان احساسات سرکوبشدهای را تجربه کند که شما در کودکی با آن دستوپنجه نرم کردهاید؟
تفاوت بزرگ بین یک والد آگاه و یک والد بیمسئولیت این است که والد آگاه تلاش میکند اشتباهات خود را بشناسد و آنها را اصلاح کند. اگر تا به حال از این جملات استفاده کردهاید، نگران نباشید. مهم این است که از امروز، تلاش کنید تغییر کنید. هیچکسی کامل نیست، اما همه ما این فرصت را داریم که بهتر شویم.
راهکارهای جایگزین برای والدین
۱. شنیدن با تمام وجود: وقتی کودک شما ناراحت است، او نیاز به شنیده شدن دارد، نه ساکت شدن. به جای گفتن «گریه نکن»، به حرفهایش گوش دهید. به او بگویید: «میدانم ناراحتی، بیا با هم صحبت کنیم.» این جمله ساده میتواند دنیای او را تغییر دهد.
۲. احترام به احساسات کودک: به جای اینکه احساسات او را بیاهمیت جلوه دهید، به او نشان دهید که احساساتش مهم است. بگویید: «درست است که عصبانی هستی، ولی بیا با هم راهحلی پیدا کنیم.»
۳. آموزش مدیریت صحیح احساسات: کودکان باید یاد بگیرند که احساساتشان طبیعی است، اما باید بتوانند آن را به شیوهای مناسب ابراز کنند. به او بگویید: «ناراحت بودی و گریه کردی، حالا بگو چرا اینقدر ناراحت شدی؟»
۴. الگوی صحیح باشید: اگر خودتان در مواجهه با احساساتتان سردرگم هستید، نمیتوانید از فرزندتان انتظار داشته باشید که احساساتش را مدیریت کند. به جای سرکوب احساسات خود، به او نشان دهید که چگونه با آنها روبهرو میشوید.
نتیجهگیری: آینده فرزند شما در دستان شماست
وقتی به فرزندتان میگویید «گریه نکن»، شما فقط یک جمله به زبان نمیآورید؛ شما به او یاد میدهید که احساساتش مهم نیستند و باید آنها را پنهان کند. این همان جرقهای است که آتش نارضایتی، اضطراب و افسردگی را در آینده او شعلهور میسازد.
شاید در لحظه این جملات به شما آرامش کوتاهمدت دهند، اما عواقب آن برای سالها در روان فرزندتان باقی خواهد ماند. دفعه بعد که میخواهید به فرزندتان بگویید «صدای گریهات را نشنوم»، لحظهای فکر کنید. آیا واقعاً میخواهید او را از ابراز طبیعیترین احساساتش محروم کنید؟ آیا حاضرید آیندهای پر از استرس و افسردگی را برایش رقم بزنید، فقط بهخاطر چند لحظه سکوت؟
این انتخاب شماست. اما بدانید که با هر بار گفتن «گریه نکن»، آیندهی فرزندتان را تحتالشعاع قرار میدهید. بهتر است به جای این جمله، او را درک کنید، به او گوش دهید و به او کمک کنید تا احساساتش را به درستی بیان کند. او به شما نیاز دارد، نه به سکوتی پر از درد.